ستوده وبلاگي براي احاديث

اين شرع شما قويست با وي سختي مکن که شما با تکليف برنيائيد که منبتّ منقطع بود يعني آنکه خواهد که دو منزل بيکي کند نتواند، و اگر بکند نتواند؛ يک روز برود پشت چهار پاي با ريش شود پس نه پشت چهار پا بماند و نه راه بريده شود.

ابي حمزه ثمالي از ابو خالد کابلي روايت مي کند که امام زين العابدين عليه السّلام فرمودند: غيبت بوسيله دوازدهمين از جانشينان رسول خدا و امامان بعد از او ممتد مي شود. اي ابو خالد مردم زمان او که معتقد به امامت وي مي باشند و منتظر ظهور او هستند، از مردم تمام زمان ها بهترند، زيرا خداوند عقل و فهمي به آنها داده که غيبت در نزد آنها حکم مشاهده را دارد! خداوند آنها را در آن زمان مثل کساني مي داند که با شمشير در پيش روي پيغمبر -عليه دشمنان دين- پيکار کرده اند، آنها مخلصان حقيقي و شيعيان راستگوي ما هستند که مردم را به طور آشکار و نهان بدين خدا مي خوانند. و فرمود: انتظار فرج بزرگ ترين فرج است

هيچ انساني نيست، مگر اينکه در هنگام مرگ، شيطان، يکي از مأمورين خود را نزد او حاضر مي ‌کند تا وي را وسوسه کند و در دينش به شک اندازد و او را به کفر بکشاند. اين وسوسه ادامه دارد تا اينکه روح از بدن او خارج شود؛ اگر محتضر از مؤمنان باشد، شيطان نمي ‌تواند بر او غالب شود و دين و ايمانش را بگيرد. پس هرگاه يکي از شما بر بالين شخصي از کسان خود رفتيد که مرگش فرا رسيده است، شهادتش را به او تلقين کنيد تا شيطان به او دست نيابد.

مهدي بعد از مدت زمان نسبتا بالايي دوباره امروز يکي از تاره ترين و جديدترين موزيک هاي خود را روانه بازار کرده که تا به حال بسيار انفجار به پا کرده البته با يک موسيقي خيلي اروم تر که ارزش شنيدن چند باره رو راحت داره ترانه سراي کار سر کار خانم مونا برزويي و موزيک و تنظيم که در دستان خود خواننده يعني مهدي بوده که حال به اهنگسازي نير روي اورده

آهنگ جديد و متفاوت طلوع ميکنم از مهدي يراحي به صورت مستقيم و با پخش انلاين در اي وان موزيک

طلوع ميکنم اگر منتظر
شنيدني اگرچه بعد زخم ها
نمانده از منم مني
طلوع ميکنم که تو

 
از اين خراب تر شوي اگر چه دور رفته اي بلرزي و خبر شوي
طلوع ميکنم ميان گله هاي گرگ تر در آتش ترانه اي مهيب تر بزرگ تر
اگر تقاص پس گرفت اگر به سازمان نساخت اگر که روزگار بد مرا دوباره بد شناخت
گريز ناگزير من از اين خزان بهانه بود خود انتخاب کرده ام مفر من ترانه بود
چنان کنار مرگ خود شکنجه را قدم بزدم که هرکه کينه داشته از گذشته ام ببخشدم
لعنت به اين صداي من ميخواست حاشايم کند هربار گفتم محکمم لرزيد رسوايم کند
طلوع ميکنم ميان گله هاي گرگ تر در آتش ترانه اي مهيب تر بزرگ تر
اگر تقاص پس گرفت اگر به سازمان نساخت اگر که روزگار بد مرا دوباره بد شناخت
طلوع ميکنم طلوع ميکنم طلوع ميکنم